بینم در رخت من صد بهار
بیا برویم کنار چشمه ی زیر چنار
پیدا کنم خود را ، با تو باشم در کنار
موجی ز نسیم ، روی آب چشمه می آید
تا که بینم در رخت من صد بهار
گلستان من ، ترا خزانی مباد هرگز
فصل سبزه و گلم همیشه با توام برقرار
نگاهی زان نرگس بیمار، من مسکین را
تا ز گل رویت ، دسته کنم من بیشمار
نقشی ز خود، در خاطرم نیست ، فارغ از تو
بی وجودت نباشد چشمه و جویبار
خود بنما و بزدا غبار ز دیده ی آشنا
تا ز حسنت ، ببیند دیده ام هزار هزار
#قنبر قلاوند ی آشنا