گردش چرخ گردون
آه که دوران نشاط و شادکامی ام به سر شد
گردش چرخ گردون، حالیا روز دگر شد
از این سودا که من با چرخ داشتم
سرخوشی و مستی همه از سر به در شد
گل نو رسته شاد به نسیم سحرگاهی
به تندبادی غروب، بی برگ و بر شد
همی دانم که رسم روزگار است چرخ گردون
دلم دلگیر ز دنیا گشت و آهم پر شرر شد
باز میخانه آراست ساقی، زساغرومی
آشنا به جرعهای ز رندی و هشیاری، با خبر شد
#قنبر قلاوند ی«آشنا»