یاد یاران 2
می وصال
دیشب با چشم تر جرعه ای از می یار می زدم
بر لوح ضمیر، نقش ز خیال هزار می زدم
بر دیده ی دل تا صبحدم از این بزم
دست نیاز من که به دامن یار می زدم
مرغ خیال هر دم زین آشیان که پر بگرفت
بدانجا که بوسه بر رخ گلسار می زدم
از سر شب تا به سحر جشن وصال بود
کاسه می گرفتم از می ناب وبا نگار می زدم.