یاد یاران
بر بال خیال
مرا یادی ز چشمی که خمار بود
گلخند به لبش مثل بهار بود
هوای تازه می خواهد دل من
چو گلخندی که بر غنچه ی یار بود
سر از پا نشناسم من از عطر خیالش
دلم مست و خنک از سایه سار بود ن
نسیم روح فزا از یاد شیرین
به دشت سینه ام چو لاله زار بود
خرامان می برد چشم خیال را
به آن وا دی که قلبم با نگار بود