سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

یاد یاران 2

 می وصال

دیشب با چشم تر جرعه ای از می یار می زدم

بر لوح ضمیر، نقش ز خیال هزار می زدم

بر دیده ی دل تا صبحدم از این بزم

 دست نیاز من که به دامن یار می زدم

 مرغ خیال هر دم زین آشیان که پر بگرفت

 بدانجا که بوسه بر رخ گلسار می زدم

 از سر شب تا به سحر جشن وصال بود

 کاسه می گرفتم از می ناب وبا نگار می زدم.


یاد یاران

   بر بال خیال

 مرا یادی ز چشمی که خمار بود

گلخند به لبش مثل بهار بود

هوای تازه می خواهد دل من

چو گلخندی که بر غنچه ی یار بود

 سر از پا نشناسم من از عطر خیالش

دلم مست و خنک از سایه سار بود ن

نسیم روح فزا از یاد شیرین 

به دشت سینه ام چو لاله زار بود

خرامان می برد چشم خیال را 

به آن وا دی که قلبم با نگار بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 


قانون یا سلیقه

معاون اول قوه قضاییه فرمودند که همه باید در چارچوب قانون حرکت کنیم.اما به نظر می رسد در مواردی بی قانونیها را توجیه می کنند.اگر چه زبانی توضیحاتی می دهند، اما آن بند یا ماده قانونی را مشخص نمی کنند‌.برای نمونه حکم دادستان در مورد ممنوع التصویری و انتشار نوشته ها و مصاحبه های محمد خاتمی ریس جمهور سابق را توجیه می کند.معلوم نیست دادستان بر اساس کدام ماده قانونی این حکم را صادر نموده است؟طبق قانون اساسی آزادی بیان و نظر و انتشار آن حق تک تک ملت ایران است البته در محدوده قانون و این محدوده قانون کاملا مشخص است و سلیقه ای نیست.نمی شود از انتشار نوشته و سخن کسی فقط به این علت که دادستان گفته است جلوگیری نمود،دادستان که قانون نیست،دادستان یک فرد مسوول است که باید اساس و علت احکامش قانون باشد و در برابر حکم و دستورش بندها و مواد قانونی را که بر اساس آن حکم داده را توضیح دهد.و پاسخگو باشد.اما درمورد فوق دادستان خود خلاف قانون حکم کرده است،وبا توجه به اینکه در مورد این حکم توضیح قانع کننده ای داده نمی شود، مردم این حکم را خلاف قانون می دانند.مخصوصا اینکه آقای خاتمی نه در دادگاهی محکوم شده،ونه اقدام و سخنی بر علیه کشور و نظام داشته است.


راه عشق

  دل تنگیم و پریشان ، با چشم گریان می رویم

درد مندانیم همه ، ما بهر درمان می رویم

رخت سفر آورید تا ره عشق پیماییم

با دلمان عهد بسته ایم و سر پیمان می رویم

دل در گرو عشق نهاده ایم و آشکارا

پی معشوقیم و بی پوش و پنهان می رویم

وصف کی توان کرد ، شور و حال عاشقی بر آستانش

آنجا که دل آرام گیرد با دل و جان می رویم

نوای گلدسته هایش رایحه ی رایحه ی جانفزا از لب حق

 باز روز شیدایی رسید بی سر و سامان می رویم

مشهد حرم نور است قبله ی حاجات ماست

از هر کوی ایران که رویم ، راه خراسان می رویم


یاد جا اردو به خیر

یاد اردیبهشت ره جا اردو به خیر

آن همه سبزه به کنار بابونه و گل خود رو به خیر

چه  خنک بود و گوارا پایین دست کولگ آبش

یاد مستی عطر گل زهله و پونه ی خوشبو به خیر

 سایه سار ابر و نم نم باران بهارش

یاد کمان رنگین ابروانش چون چشم جادو به خیر

 چو دریا دشت و هامون موج می زد از لب باد 

 یاد گلگشت ها ی عصر گاهی و نغمه ی تیهو به خیر

 ز اندیمشک و بالارود و آن آب زلالش

 کمی آنسوتر باد یاد آن دشت پر آهو به خیر

 به لور و دو کوهه و پشمینه زارش

مرز و بوم میهنم خرم باشد یاد جا اردو به خیر